کد مطلب:301491 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

پژوهشی در روایات فوق


و اگر روایت «ارث نگذاشتن» درست و خلیفه در نقل این روایت صادق بود پس این اختلاف نظرها بعد از خلیفه چه بود؟! و اینك نمونه ای از آن اختلافات:

1- بعد از آنكه عمر به خلافت رسید فدك را به ورثه رسول خدا واگذار كرد و علی بن ابیطالب و عباس بن عبدالمطلب در آن اختلاف كردند، علی می گفت كه رسول خدا در زمان حیات خود آن را به حضرت فاطمه بخشیده و عباس این مطلب را قبول نكرده و می گفت: این ملك رسول خدا بود و من وارث آن حضرت می باشم، نزاع خود را نزد عمر مطرح كردند وی از اینكه بین آن دو حكم كند خودداری كرده و گفت: شما به شان و موقعیت خود آگاهترید من آن را به شما واگذار كردم. [1] .


ما به اشكالات و ایرادات وارده به احادیث این باب مثل اصل نزاع خیالی بین عباس و علی و یا عبارتی كه در صحیح مسلم آمده كه عباس به عمر گفت: ای امیرالمومنین، بین من و این دروغ گوی گنهكار فریبكار خائن قضاوت كن، كاری نداریم!

آیا واقعا می شود پذیرفت كه عباس با علی بن ابیطالب آن آقا و بزرگ خاندان پاك و مطهر بدینگونه رفتار كند؟ با اینكه در پیش روی خود آیه تطهیر را داشت و دیگر آیاتی را كه در قرآن مجید در شان آن بزرگوار نازل شده بود و همه را می دانست؟! در این صورت برای عباس چه آبرو چه ارزشی باقی می ماند و با در نظر گرفتن فرمایش پیامبر درباره علی علیه السلام دیگر چه حكمی می توان برای عباس صادر كرد كه فرمود: هر كس علی را سبّ كند مرا سبّ كرده و هر كس مرا سبّ كند خداوند را سبّ كرده و هر كس خداوند را سبّ كند او را به رو به آتش جهنم می افكند.

نه به خدا سوگند، ما جناب عباس را از این گونه نسبتهای ناروا منزه و مبری می دانیم و چنین می دانیم كه آنان كه می خواستند علی علیه السلام را سبّ كند این احادیث دروغین را از قول عباس جعل كرده و آن را رهگذری برای ناسزاگوئی به امیرالمومنین علیه السلام قرار دادند، خداوند كینه ها و حسادتهایی را كه در سینه هایشان پنهان كرده و آن چه را كه آشكار می كردند به خوبی می داند و شكوه و شكایت را باید به پیشگاه خداوند برد.

2- در زمان خلافت عثمان، مروان بن حكم به دستور او فدك را به خود اختصاص داد و به تصرف در آورد، چنانكه در سنن بیهقی 6/ 301، آمده است.

3- معاویه در زمان خلافت خود ثلث فدك را به مروان بن حكم و ثلث دیگر را به عمرو بن عثمان و ثلث سوم را به پسرش یزید داد و این تقسیم بعد از شهادت حضرت حسن بن علی علیه السلام بود، این ملك تا زمان خلافت مروان بن حكم به همین گونه در دست آنان بود و مروان آن را به خود


اختصاص داده و به پسرش عبدالعزیز بخشید و او به پسرش عمر بن عبدالعزیز واگذار كرد.

4- هنگامی كه عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید خطبه ای ایراد كرده و گفت: همانا فدك از جمله اموالی كه خداوند به رسولش بخشیده و اختصاص داد و مسلمانها در راه دستیابی بر آن جنگی نكرده و كوششی نداشتند، فاطمه علیهاالسلام آن را از آن حضرت درخواست كرد حضرت فرمود: تو نمی بایست از من بخواهی و من نیز نمی توانم به تو واگذار كنم و بعد حضرت درآمد آن را به كسانی كه در راه مانده و ابن السبیل محسوب می شدند می بخشید، بعد كه ابوبكر و عمر و عثمان و علی به حكومت رسیدند آن را در همان موردی كه رسول خدا خرج می كرد اختصاص دادند، معاویه كه به حكومت رسید آن را به مروان بن حكم بخشید و مروان به پدرم و به عبدالملك داد و بعد به من و ولید و سلیمان رسید و ولید كه به حكومت رسید از او خواستم سهمش را به من بدهد، آن دو با درخواست من موافقت كرده و سهم خود را به من واگذار كردند و من دیگر اموالی را كه دارم بیش از این مال دوست می دارم لذا آن را به همان موردی كه در اصل بود واگذار كردم.

5- در دوران حكومت عمر بن العزیز فدك در دست فرزندان حضرت زهراء بود و بعد كه یزید بن عبدالملك به حكومت رسید از آنان گرفت و تا پایان خلافت بنی امیه بین بنی مروان دست به دست می گشت.

6- هنگامی كه ابوالعباس سفاح به حكومت رسید آن را به عبدالله بن حسن بن علی امیرالمومنین برگردانید.

7- بعد كه ابوجعفر منصور دوانیقی به خلافت رسید آن را از اولاد امام حسن علیه السلام پس گرفت.

8- مهدی پسر منصور عباسی به فرزندان حضرت فاطمه برگردانید.


9- موسی بن مهدی برادرش، از فرزندان حضرت زهرا گرفتند و تا زمان خلافت مامون در دست بنی عباس بود.

10- مامون در سال 210 آن را به فرزندان حضرت زهراء برگردانده به قدم بن جعفر، والی خود در مدینه چنین نوشت:

اما بعد، همانا امیرالمومنین با توجه به موقعیت و مقامی كه نسبت به دین خدا و جانشینی رسول خدا و خویشاوندی كه نسبت به آن حضرت دارد، شایسته ترین فرد است كه به سنت رسول خدا عمل كرده دستورات او را به كار بندد، به هر كس كه آن حضرت بخشش كرده، به او ببخشد و هر كس را كه مورد تصدق و صدقه خود قرار داده، مورد آن عطا و صدقه قرار دهد، توفیق و نگهداری امیرالمومنین با خدا است و در عمل به آن چه كه موجب تقرب به او است رغبت و تمایل دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دخترش فاطمه فدك را بخشیده و آن را بر او تصدیق كرد، و این یك كار ظاهر و آشكار و شناخته شده ای بود كه در بین خاندان پیامبر اختلافی در آن وجود نداشت و پیوسته كسانی كه نسبت به آن اولویت داشتند مدعی و خواهان آن بودند از این جهت امیرالمومنین چنین صلاح دید كه آن را به ورثه حضرت رسول برگرداند و به خاطر تقرب به خدا از طریق اقامه حق و اجرای عدالت الهی به آنان واگذار كند و با تنفیذ امر و دستور پیامبر و پرداخت صدقه آن حضرت به صاحبانش، خود را به ایشان نزدیك گرداند از این جهت دستور داد كه در دواوین و پرونده های نمایندگانش این مطلب ثبت و ضبط شود كه اگر در تمام مراسم دینی بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فریاد می زدند كه هر كس از رسول خدا صدقه ای می گرفته و یا هبه و عده ای از آن حضرت داشته بیاید و یادآوری كند قولش پذیرفته شده و عده ای كه به او داده شده انجام می پذیرد در بین همه آنان گفتار فاطمه علیهاالسلام سزوارترین و شایسته ترین آنها برای پذیرش و انجام خواسته اش بود. امیرالمومنین (مامون) به نماینده خودش مبارك طبری


نوشته است كه فدك را به وارثان فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با تمام حدود و مرزها و همه فوق مربوط به آن، از بردگان و در آمدها و غلات و غیر ذلك مسترد كند و آن را به محمد بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب و محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب كه امیرالمومنین، آن دو نفر را متولی و سرپرست این اموال قرار داده است، تسلیم كند.

این مطلب را نسبت به نظریه امیرالمومنین، و الهامی بدان كه خداوند نسبت به اطاعت خود به او فرموده و موفق داشته تا به او و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم بدین و سیله متقرب شود، و به كسانی كه نزد تو هستند اعلام كن و محمد بن یحیی و محمد بن عبدالله را به همان چه كه مبارك طبری را مامور می كنی به كار بگمار و در مورد تعمیر و آبادانی و فراوانی غلات آنجا به آنها كمك كن، انشاءالله والسلام و این نامه در روز چهار شنبه دو روز مانده به آخر ذیقعده سال 210 هجری نوشته شد.

11- هنگامی كه متوكل علی الله به خلافت رسید دستور داد به همان حالت پیش از مامون برگردد.

برای مطالعه این مدرك به كتابهای: فتوح البلدان تالیف بلاذری، 29- 4، تاریخ یعقوبی 3/ 48، العقد الفرید، 2/ 323، معجم البلدان 6/ 344، تاریخ ابن كثیر 9/ 200 كه وی در اینجا تحریفی دارد كه چندان هم اینگونه تحریفات از او بی سابقه نیست، شرح ابن ابی الحدید 4/ 103، تاریخ الخلفاء سیوطی/ 154، جمهره رسائل العرب 3/ 510 و اعلام النساء 3/ 121 مراجعه كنید.

تمام این رد و بدل هائی كه در دروان خلافت انجام گرفته، با آن حدیث نامتناسب به كتاب و سنت كه خلیفه نقل كرد متضاد و مخالف است. [2] .



[1] مراجعه كنيد به صحيح بخاري كتاب الجهاد و السير باب فرض الخمس صفحه 5- 3- 10، صحيح مسلم كتاب الجهاد و السير، باب حكم الفي ء، الاموال تاليف ابوعبيد /11، وي حديث بخاري را به صورت ناتمام آورده است، سنن بيهقي 6/ 299، معجم البلدان 6/ 343، تفسير ابن كثير، 5/ 288، تاج العروس 7/ 166.

[2] الغدير، 7/ 190- 197.